روز مادر
گل غلتون
امروز بابایی کلی گل محمدی چیده بود ما هم تو رو تو گلا خوابوندیم وگلا رو ریختیم رو سرت ...
نویسنده :
مامان آیسان
15:42
عید نوروز 91
P>سالی که گذشت رو هیچ وقت فراموش نمی کنم چون خاطره های خوب زیادی ازش دارم ،خاطره 9 ماه بارداری ،زایمان و تولد تو ... امسال 3 نفری سر سفره هفت سین نشستیم و نوروز ما با وجود تو حال و هوای دیگه ای داشت . تو بهترین عیدی امسال ما هستی ،خدایا شکرت به خاطر این عیدی قشنگت اینم یکسری از عکسای آیسان درسال جدید اینجا موقع تحویل سال ساعت ۹ صبح ٬آیسان خانم لباساشو پوشیده ومنتظر تا بریم عیددیدنی: هورااااااااااااااااااااااااااااااا دختر اخمو من یکم خندید آیسان و بابایی ...
نویسنده :
مامان آیسان
15:41
اولین ها
اولین غلت زدن آیسان با کمک مامان الهی فدات بشم مامانی ۱۰ اردیبهشت یعنی ۴ روز بعد دختر نازم خودش تنهایی تونست غلت بزنه اولین بار که آیسان رفته باغ بابا بزرگ اینم اشانتیون برای ... ...
نویسنده :
مامان آیسان
15:41
دختر نازم هر کاری که برات بکنم خسته نمیشم
سلام نازنینم، سلام فرشته کوچولوی شیطونه من. بهت میگم شیطون چون واقعا داری شیطون میشی دردونه. اینقدر شیطون شدی که بعضی وقتها مامان دلش می خواد بشینه و از خستگی گریه کنه ولی وقتی دستاتو به طرفم دراز میکنی و من بغلت می کنم تو با لبخند بهم میچسبی تمام خستگیم از تنم میره بیرون از بودنت خدارو شکر میکنم . عشق من داری روز به روز مامانی تر میشی و این زیاد خوب نیست هر جا میرم دنبال من میای ومن نمیتونم هیچ کدوم از کارای خونه رو انجام بدم چند وقته که وقتی من یا بابا حواسمون بهت نیست و تو می خوای صدامون بزنی یک جیغ بلند ویکسره میکش...
نویسنده :
مامان آیسان
14:51
بهترین سفر شمال
دختر نازم سلام عشقم عمرم که هر دفعه که بهت میگم به خودت میزنی یعنی منم خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم علتاش زیاده ولی تو علت اصلیشی ما هفته قبل رفتیم شمال خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو اگه میتونستی دوست داشتی همش تو دریا آب بازی کنی کلی تو آب کیف میکردی ، من و بابا هم به خاطر تو کیف میکردیم عاشق شن بازی تو ساحل بودی دوست دارم سفر بعدی شمال خیلی زود باشه که بازیهای پر از اشتیاقتو دوباره ببینم ...
نویسنده :
مامان آیسان
15:22
دومین سال مادر شدن
آخه من چی بگم به تو دخترک ناز نازی مامان آخه چقد بگم شیطون شدی بلا شدی اذیت میکنی الانم کلا دیگه نمیزاری من بشینم وبلاگتو بنویسم تا میام میشینم تو زودتر از من نشستی پای لب تاپ وقتیم خوابی انقدر برام کار میزاری که بازم وقت نکنم میترسم وقتی بزرگ شدی تموم کارای شیرینت یادم بره امروز روز مادر دومین سالی که من مادرم ولی یه فرقی با سال قبل داره و اینکه تو امسال منو مامان صدا میکنی وقت میگی مامایی میخوام پرواز کنم بیام پیشت ببینم چیکارم داری ...
نویسنده :
مامان آیسان
14:37
لحظه های با تو بودن
چقدر زود بزرگ میشوی؟برای چه این همه شتاب داری؟برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست.اما اینگونه که تو می روی میترسم به گرد پایت هم نرسم. میترسم از تو جا بمانم. آیسان زیبای من! خورشیدکم! انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم و تو مروارید من! انگار همین دیروز بود که مرواریدم را به دریای پرتلاطم این دنیا سپردم تا جایی بیرون از من زندگی کند. بیرون از من نفس بکشد و بیرون از من ببلالد.تو آنقدر کوچک بودی که حتی توان شیر خوردن هم نداشتی.فقط خدا میداند که من چقدر سخت و چقدر شیرین آن روزها را گذراندم. میوه دلم! روزهایی که میگذرند هرگز باز نمیگردند و روزهایی می آیند که من امروز برای آمدنشان لحظه شماری میکنم و فردا برای رفتنشان بی تاب...
نویسنده :
مامان آیسان
14:36
شروع سال جدید
دخترکم امسال اولین 13 بدر با وجود تو تجربه کردیم شیطونیات اینقدر زیاد شده که نمیدونم کدومو بنویسم سال پیش فکر نمیکردم امسال همش باید دنبالت بدوم تا کارای خطرناک نکنی خیلی نترسی از هیچی نمیترسی همه میگن کارای پسرا رو میکنی عاشق پارکی وقتی میبرمت باید کلی حواستو پرت کنم تا بتونم ببرمت وگرنه پشت سر هم میگی تاتا اینم بازی مورد علاقت با پویان تو بشینی اون بچه هولت بده ...
نویسنده :
مامان آیسان
1:17