آیسانآیسان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

آیسان

اولین ها

اولین غلت زدن آیسان با کمک مامان   الهی فدات بشم مامانی     ۱۰ اردیبهشت یعنی ۴ روز بعد دختر نازم خودش تنهایی تونست غلت بزنه   اولین بار که آیسان رفته باغ بابا بزرگ     اینم اشانتیون برای ...     ...
1 مهر 1392

دختر نازم هر کاری که برات بکنم خسته نمیشم

  سلام نازنینم، سلام فرشته کوچولوی شیطونه من.   بهت میگم شیطون چون واقعا داری شیطون میشی دردونه. اینقدر شیطون شدی که بعضی وقتها مامان دلش  می خواد بشینه و از خستگی گریه کنه ولی وقتی دستاتو به طرفم دراز میکنی و من بغلت     می کنم تو با لبخند بهم میچسبی تمام خستگیم از تنم میره بیرون از بودنت خدارو شکر میکنم . عشق من داری روز به روز مامانی تر میشی و این زیاد خوب نیست  هر جا میرم دنبال من میای ومن نمیتونم هیچ کدوم از کارای خونه رو انجام بدم  چند وقته که وقتی من یا بابا حواسمون بهت نیست و تو می خوای صدامون بزنی یک جیغ بلند ویکسره میکش...
1 مهر 1392

بهترین سفر شمال

دختر نازم سلام عشقم عمرم که هر دفعه که بهت میگم به خودت میزنی یعنی منم خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم علتاش زیاده ولی تو علت اصلیشی ما هفته قبل رفتیم شمال خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو اگه میتونستی دوست داشتی همش تو دریا آب بازی کنی کلی تو آب کیف میکردی ، من و بابا هم به خاطر تو کیف میکردیم عاشق شن بازی تو ساحل بودی دوست دارم سفر بعدی شمال خیلی زود باشه که بازیهای پر از اشتیاقتو دوباره ببینم             ...
31 شهريور 1392

دومین سال مادر شدن

آخه من چی بگم به تو دخترک ناز نازی مامان آخه چقد بگم شیطون شدی بلا شدی اذیت میکنی الانم کلا دیگه نمیزاری من بشینم وبلاگتو بنویسم تا میام میشینم تو زودتر از من نشستی پای لب تاپ وقتیم خوابی انقدر برام کار میزاری که بازم وقت نکنم میترسم وقتی بزرگ شدی تموم کارای شیرینت یادم بره   امروز روز مادر دومین سالی که من مادرم ولی یه فرقی با سال قبل داره و اینکه تو امسال منو مامان صدا میکنی وقت میگی مامایی میخوام پرواز کنم بیام پیشت ببینم چیکارم داری         ...
21 ارديبهشت 1392

لحظه های با تو بودن

چقدر زود بزرگ میشوی؟برای چه این همه شتاب داری؟برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست.اما اینگونه که تو می روی میترسم به گرد پایت هم نرسم. میترسم از تو جا بمانم. آیسان زیبای من! خورشیدکم! انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم و تو مروارید من! انگار همین دیروز بود که مرواریدم را به دریای پرتلاطم این دنیا سپردم تا جایی بیرون از من زندگی کند. بیرون از من نفس بکشد و بیرون از من ببلالد.تو آنقدر کوچک بودی که حتی توان شیر خوردن هم نداشتی.فقط خدا میداند که من چقدر سخت و چقدر شیرین آن روزها را گذراندم. میوه دلم! روزهایی که میگذرند هرگز باز نمیگردند و روزهایی می آیند که من امروز برای آمدنشان لحظه شماری میکنم و فردا برای رفتنشان بی تاب...
21 ارديبهشت 1392

شروع سال جدید

دخترکم امسال اولین 13 بدر با وجود تو تجربه کردیم شیطونیات اینقدر زیاد شده که نمیدونم کدومو بنویسم سال پیش فکر نمیکردم امسال همش باید دنبالت بدوم تا کارای خطرناک نکنی خیلی نترسی از هیچی نمیترسی همه میگن کارای پسرا رو میکنی  عاشق پارکی وقتی میبرمت باید کلی حواستو پرت کنم تا بتونم ببرمت وگرنه پشت سر هم میگی تاتا           اینم بازی مورد علاقت با پویان تو بشینی اون بچه هولت بده             ...
23 فروردين 1392

نوروز 1392

نوروز من تویی و شب و روز من تویی**********خورشید مهر و ماه شب افروز من تویی   ما میرویم و عشق چو خورشید ماندنیست**********آن مهر جاودانه ی پیروز من تویی   دیروز من تو وبودی و امروز هم تویی**********فردای من تویی و نوروز هم تویی          دخترم آماده رفتن به مهمونی     ...
11 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیسان می باشد