آیسانآیسان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

آیسان

آخرین حرفای قبل ازسفر

1393/6/7 16:42
نویسنده : مامان آیسان
326 بازدید
اشتراک گذاری

خسته شدم بس که دلم
دنبال یک بهونه گشت
بس که ترانه خوندمو
برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ غصه ها
رفت و به خونش نرسید
یکه سوار عاشقو
هیشکی تو آینه ها ندید

حادثه عزیز من
تنها تو موندنی شدی
بین همه ترانه هام
تنها تو خوندنی شدی
دستای سردموبگیر
سقف ما دیوار نداره
یه روز تو قحطی غزل
دنیا ما رو کم میاره


من آخرین رهگذرم
تو این خیابون بلند
دیر اومدم که زود برم
دل به صدای من نبند

یه روز توی برق چشات
خورشید رو پیدا می کنم
آی شب تار و سوت و کور
به آروزی من نخند

 

 

میدونم مامانی خیلی دیرتر از اون چیزی که حتی خودم فکرش میکردم اومدم اگه یکم دیرتر میومدم میشد تولد سه سالگی و اسال دیر اومدن من

ولی نمیدونم اونموقع هستم که برات بنویسم یا نه

اما بدون دخترکم هر جا که باشم همیشه و همه جا کنارتم

عزیزکم دلم نمیخواد هیچوقت تنها باشی چون مامانی یه لحظه هم تو رو تنها نمیزاره

فرشته خوش زبون مامان هرچی بگم عاشقتم کم هرچی بغلت کنم و بوست کنم بازم کم تو تموم زندگی منی و مهمترین دلیل نفس کشیدنم پس به خاطر این دلیل بزرگ باید نفس بکشم و برگردم

 

ثانیه ها ...دقیقه ها ...ساعت ها...روزها....شب ها ...ماه ها و سال ها می گذرن.... به سرعت چشم بر هم زدنی...

حال و هواها عوض میشن ...

آرزوها عوضمیشن...

آدم ها عوض میشن...

من هم عوض میشم...

اما فقط یه چیز عوض نمیشه و همیشه همونی هست که بوده و هست و خواهد بود....

و ...

اون تو هستی ماندنی ترین چیزدنیا...

تو هستی دوست داشتنی ترین چیز دنیا...

تو هستی خواستنی ترین چیز دنیا....

من در حال رفتنم و تو همیشه هستی ....

من چه برم یا بمونم....

همیشه با من بمون

خدای من ....

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیسان می باشد